دل نگاره

چیزی شبیه درد دل است این نگاره ها

دل نگاره

چیزی شبیه درد دل است این نگاره ها

طبقه بندی موضوعی

نه شیر داره نه سانسور!

نقدی بر شعر اتل متل

به شعر بی‌تربیتی زیر توجه کنید:

«اتل متل توتوله/گاو حسن چجوره؟/ نه شیر داره نه سانسور!/شیرشو بردن هندستون/ یک زن کردی بستون/ اسمشو بذار عنقزی/ دور کلاش قرمزی/ آچین و واچین/ یه پاتو برچین»

مریدان چون این سخن شنیدندی، نعره‌ها زدندی و خرقه‌ها دریدندی و از خود بیخود شدندی!

معلوم نیست این شعر پر مغز! چطور از شاعر ذی‌شعور ما ساطع گشته که همه این‌طور حیران و در عجب مانده‌اند. اول شعرش (اتل متل) مشخص نیست به زبان چه زبان بسته‌ای سروده شده. توتوله چه بسا فحش بدی باشد! شاعر در این‌جا از احوالات گاو حسن می‌پرسد و خود در جواب با بی‌ادبی می‌گوید که این گاو نه شیر دارد و نه سانسور! بعد معلوم نیست چطوری شیری که ندارد را برده‌اند هندستون؟ حسن از محل درآمد صادرات شیر گاو بی‌شیرش به هندوستان می‌تواند برود یک زن کردی بستاند. زن بی‌تربیتی که به جای روسری کلاه دورقرمزی سر می‌کند.چه اسم مسخره‌ای هم رویش گذاشته: عنقزی! حالا می‌ذاشتی کلاه‌قرمزی باز قابل تحمل‌تر بود! آچین و واچین هم که به توتوله و اتل و متلش ملحق می‌شود. اما نکته مهم شعر در جمله پایانی‌ست که شاعر پس از این همه مزخرف‌بافی و جفنگ‌سرایی خواستار برچیده شدن یک پایت می‌شود.

زیر دین مادر

یکی یکی اعدادی که به اندازه لباس‌هایت اضافه‌ می‌شود. نیم نیم شماره‌هایی که در فواصل کم نمره کفشت را بیشتر می‌کند. دانه دانه کلماتی که بر در دایره لغات محدودت با تلفظ خاص خودت، افزون می‌شود. سانت سانتی که روی قدت می‌نشیند. میل میل وزنی که هن هن مادر را برای رسیدن به خانه، در می‌آورد. شمارش مرواریدهای سرزده از لثه‌هایت که از انگشتان دست مادر تجاوز می‌کند. انگشتان فرو رفته‌ات در گواش که بر سپیدی دفتر، چشم چشم دو ابرو می‌کشد؛ همه‌اش می‌شود عاشقانه‌های یک مادر. می‌شود دلهره‌هایی دلچسب. لذت‌های پر از دلشوره‌ای که تا کسی مادر نشود نمی‌فهمد. اما این عاشقانه‌ها دِین به دنبال خود می‌آورد، دِینی بسیار سنگین.

نوروز ایمانی، خرید ایرانی

شب عیدی بدون کالای خارجی

اسمش خرید عید است. از خیلی زمان‌های پیش رسم بر این بود که آدم‌ها، نزدیکی‌های سال نو یا همان اسفندماه که می‌شد شال و کلاه می‌کردند و راهی بازار می‌شدند، اصلا اوج خریدها و بازار رفتن‌های همه آدم‌ها توی همین روزهای اسفند است. به طوری که اشتیاق و میل به خرید کردن به صورت عجیبی در ما بیشتر می‌شود تا جایی که بعضی‌ها تمام پس‌انداز یک‌ساله‌شان را بر می‌دارند و راهی بازار می‌شوند.

اسراف و خریدهای اضافی، تجمل‌گرایی و ولخرجی کردن جزء اتفاقات بدی است که گریبان آدم‌ها را در اسفندماه می گیرد و آن ها را تبدیل می کند به موجوداتی که علاوه بر پول‌هایشان، وقت و عمر و حتی دین و عقیده‌شان را خیلی راحت به باد فنا می‌دهند. اما همه این‌ها به کنار بعضی‌ها غیرتشان را هم در این ایام پایمال می‌کنند.

تفاوت یک مسجدی

برداشتی آزاد از آیات 19 تا 25 سوره معارج 1


همانطوری که تفاوت مسجد با بقیه ‌مکان‌های روی کره خاکی از زمین تا آسمان است، مسجدی‌ها نیز با بقیه عالم خیلی فرق دارند. 
وقتی شری به آدم‌های غیرمسجدی می‌رسد، جزع و فزع می‌کنند و به گریه و زاری می‌افتند و هر چه فریاد بلدند بر سر زمانه می‌کشند که چه بی‌رحمی‌ها با آنها نکرده است و چه بلاهایی که بر سر آنها نیاورده است. برعکس وقتی خیری به ایشان می‌رسد، فکر می‌کنند که همه‌اش زحمت خودشان بوده و آنقدر خسیس‌بازی در می‌آورند که نگو و نپرس. آخرش هم فکر می‌کنند که این همه نعمت به خاطر آن است که خداوند دوستشان دارد.



ما هم مثل انبیاء اشتباه کردیم!

در چرایی انقلاب اسلامی

دوبی را دیده‌اید تا به حال؟ فیلم‌هایش را چه؟ تعریفش را چطور؟ آن را هم نشنیده‌اید؟ آنجا همه چیز خوب و قشنگ است. ساختمان‌های شیک دارد، ماشین‌های فوق‌العاده. ترافیک هم نیست. همه آنجا آزادی دارند. آنجا می‌توانید تا دلتان بخواهد تفریح کنید و خوش بگذرانید. اصلا همه این‌ها به کنار. وضعیت اقتصادی آنجا صد برابر بهتر از کشور ماست. آخر می‌دانید، تا وقتی پول نباشد قدم از قدم نمی‌شود برداشت.

مردم آن دیار انقلاب نکردند. فکر هم نمی‌کنم تا سال‌های سال فکر انقلاب کردن بیفتند. آخر آنها که همه چیز دارند. چرا باید انقلاب کنند؟

بر در دکان شیطان

دیروز به طور اتفاقی از جلوی دکّان شیطان رد شدم. فریب می‌فروخت. مردم دورش جمع شده بودند و هیاهو می‌کردند. اوضاعی بود که نگو و نپرس. هر کسی چیزی می‌خرید و در عوض چیزی می‌داد.

یکی قسمتی از عقلش را در دست گرفته بود و موسیقی جدید می‌خواست. شاگرد مغازه پیشنهاد کرد کمی شراب هم بخرد و در عوض تمام عقلش را بفروشد.

دختر بیچاره‌ای، حیایش را فروخت تا قسمتی از قلب پسری را از شیطان بخرد که قبلا همان پسر به شیطان داده بود.

آن دیگری با دهان خون‌آلود آمده بود و گوشت می‌خواست. گوشت برادر مؤمنش را تا امشب گرسنه نخوابد![1]

کابوس شب چهلم

حکایت تب اربعین

اربعین

پیرمردی عصا می زند و می ترسد که نرسد….

مادری بچه ی سه ساله اش را سوار جعبه نوشابه ای کرده و با تسمه ای می کشدش، چهارصد کیلومتر را، و بچه در تکان های جعبه غرق لذت ست…..

پسری پدرش را روی ویلچر هل می‌دهد و دست خواهر کوچکش را گرفته و هیچ خاطرش رنجیده نیست...

از بلندگوی موکبی صدای نوحه می‌آید، زنانی که برای استراحت روی صندلی‌های آنجا نشسته‌اند بلند بلند گریه می‌کنند! جلوتر مردان با صدای سینه‌زنی موکبی دیگر مشغول عزاداریند.

آن مرد عرب سر جاده ایستاده، به زور می‌خواهد تو را به خانه‌اش ببرد تا برکت سفره‌اش شوی آن شب. و تو اگر جرأت داری دعوتش را رد کن تا به پایت بیفتد!

دختر کوچکی کاسه‌ای آب در دستانش گرفته و با چشمانش التماس می‌کند که آن را بنوشی به یاد حسین... 

پای پیاده تا کربلا...

به عنوان کسی که هفت هشت بار  توفیق زیارت عتبات رو داشته (که اکثرشم پیاده بوده)، گفتم شاید تجربیاتم به درد دیگر دوستان بخوره.

کلیات:

سفرها دست امام رضا(علیه السلام) است. (رجوع کنید به دعای توسل غیرمشهور) پس قبل از رفتن به کربلا باید رفت از مشهد برات گرفت و این یک شعار نیست. 

درسته که آقا باید بطلبد تا شما راهی سفر شوید. اما این را از خاطر نبرید تا شما خودتان نخواهید و ته وجودتان عشق به رفتن نباشد آقا هم نخواهد طلبید. زور که نیست! 

سفر کربلا پول نمیخواهد دل میخواهد. بیخود نگران پولش نباشید. تنها سفری که توصیه شده حتی با قرض و قوله هم آن را بروید کربلاست (در مورد حج همچین توصیه ای نشده) پولش برمیگردد. چند برابر هم برمیگردد.

در مورد زیارت نیمه شعبان ظاهرا احادیث بیشتر و ثواب بالاتری نوشته شده است اما زیارت اربعین هم نشانه مومن است. یعنی اگر خواستی یک شیعه را از ظاهرش بشناسی ببین اربعین میرود کربلا یا نه.

در ضمن دنبال راحتی و پیک نیک نباشید. اصلا جور در نمی‌آید. سفر کربلا به هر حال سخت است. سفر کیش که نمی‌روید. با مشهد هم خیلی فرق دارد. مخصوصا اگر عزم پیاده روی دارید. از الان خودتان را برای لذت سختی در راه حسین (علیه السلام) آماده کنید که بسیار دلچسب است. 

به مناسبت روز دانشجو


اصلا مگر علم هم مهم است واقعا؟؟!! اصلا مگر دانشگاه محل علم‌آموزی است؟ مگر چند درصد آنچه تا کنون از طریق ساختارهای آموزشی آموخته‌ام به درد دنیای من خورده است که الباقی به درد بخورد؟ اصلا آخرت را هم می‌گوییم بی‌خیال!

بیمار کربلا

سجاد

آمد گوسفندش را ذبح کند...

- دست نگه دار!

آبش داده‌ای یا نه؟

- بله یابن رسول الله

بغضش ترکید و گفت: آخر پدرم را با لب تشنه سر بریدند.

*سلام بر بیمار کربلا