چه بهشتی میشد دنیا اگر آل سعود نداشت! رویایش هم حتی شیرین است. اگر نبودند الان یمنیها پس از انقلابشان، طعم استقلال را میچشیدند و مثل مردم ایران به عزتشان افتخار میکردند. بحرینیها هم شاید سایه شوم آلخلیفه را بالای سرشان نمیدیدند. شاید مصریها دوباره اسیر یک نامبارک دیگر نمیشدند. اگر داعش و القاعده و تکفیریها که اکنون به یمن کمک سعودیها زندهاند، نبودند، عراقیها و سوریها و افغانها و... امروز چه زندگی شیرینتری داشتند.
وقتی گوشه مسجدی، خدای ناکرده، نجس شود، بر همه مسلمانان واجب است تا فوراَ آن نجاست را ازاله کنند. تا آنجا که حتی نمازشان را به وقت دیگری موکول نمایند. حرمت مسجد یک لحظه هم نباید هتک شود. چه رسد به آنکه آن مسجد، مسجدالاقصی باشد و آن نجاست، سگهای وحشی صهیونیست!
گفتند با این توافق، امروز دنیا به ویژه کشورهای حوزه خلیجفارس و اسرائیل امنتر از گذشته هستند. پاسخ گفتیم خوشحالیم که دنیا کمتر نگران باشد! گفتند هرگونه اقدام نظامی علیه جمهوری اسلامی ایران با وجود برجام موثرتر خواهد بود. گفتیم نگران نباشید اینها در داخل و بین خودشان جنگ و دعوا دارند، مجبورند از این حرفها بزنند. آنها همینطور گفتند و گفتند و گفتند و ما هرچه آنها گفتند، جوابی لطیفتر و ظریفتر! از گل نثارشان کردیم.
توافقی شد بر سر مسائل هستهای. خوب یا بد، مهم است ولی فعلا کاری با آن نداریم. حدود دو ماه است که از نهایی شدن سند برجام میگذرد. هنوز نه چیزی به بار است و نه به دار. نه آنطرف کنگرهشان تصویب کرده و نه این طرف مجلس ما. پای هیچ برگهای امضایی نیافتاده و هیچ کس تعهدی را برنتافته. ولی در همین فاصله کوتاه در مملکتمان اتفاقاتی سلسلهوار رخ داده که هر دلی را مضطرب میکند و هر دست و پایی را لرزان:
به گواه تاریخ روابط انگلیس با ایران قبل از انقلاب و پس از آن هیچگاه دوستانه و خیرخواهانه نبوده است. انگلیسیها هرگز صادقانه با ایران برخورد نکردهاند. رفتار آنها با ایران همواره رفتاری مغرضانه، خلاف و دون شأن دیپلماتیک بوده است. آنها برای دستیابی به اهداف خود تنها شکل و شیوه خود را با عصر استعمار تغییر دادهاند.
زبیر بن عَوّام از صحابه رسول خدا(صلی الله علیه و آله و سلم) و برادر زاده حضرت خدیجه (سلام الله علیها) که در ۸ سالگی اسلام آورد و همواره در کنار پیامبر(ص) بود. پس از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم)، زبیر حکم شورای سقیفه را نپذیرفت و از خلافت حضرت علی(علیه السلام) دفاع کرد. او همچنین جزء اعضای شورای شش نفره بود که به نفع حضرت علی(علیه السلام) رأی داد. وی در شورش و قتل عثمان نقش مؤثری داشت، و برای خلافت حضرت علی(علیه السلام) کوشید. اما در همان اوایل خلافت حضرت علی(علیه السلام)، جنگ جمل را علیه حضرت علی(علیه السلام) سامان داد و در همین جنگ کشته شد.
جنگ جهانی که تمام شد، یهودیان هی داد و فریاد زدن که آی ما را شکنجه کردند، مارا کشتند، اموالمان را خوردند و چه و چه. طبق معمول شروع کردند به تاریخسازی و مظلومنمایی. آنقدر گفتند و گفتند که خودشان هم دروغ خودشان را باور کردند و هولوکاست امری شد مقدس و غیر قابل انکار. پس قانون تصویب کردند که هیچ کس حق ندارد ضد هولوکاست ما حرفی بزند و نتیجه اخلاقی این قضیه هم این شد که فلسطین حق ماست! هر کس هم که گفت آخر این آسمان به آن ریسمان چه ربطی داشت، متهم به یهودستیزی شد و زندانی. و هر کس که «آیا» و «شاید» در کار آورد تبعید شد و سر به نیست.
در منطق هولوکاستی این یک قاعده است: منطق که نباشد، باید با های و هوی، این و آن را ساکت کرد و دهان منتقد را بست تا دم خروس بیرون نیوفتد.
آن روز که ادوارد شواردنادزه، وزیر وقت امور خارجه اتحاد جماهیر شوروی به تهران آمد تا جواب نامه امام به گورباچف را بدهد، فکر نمیکرد با چنین استقبال سردی روبهرو شود. یک اطاق محقر، یک صندلی ناراحت، پذیرایی با یک استکان چای، مدتی انتظار، ورود امام با لباس غیررسمی و خیلی چیزهای دیگر او را مبهوت کرده بود. آخر او نماینده یک ابر قدرت بود، چطور میتوانستند او را تحویل نگیرند؟ هیچ کس از دیدنش ذوق نکرد، هیچ کس با آمدنش نگفت دروازههای جهان به روی ما گشوده شد، هیچ کس فرش قرمزی پهن نکرد...
تلنگری به جماعت بسیجی و امت حزب الله!!!
اختلافات اعتقادی در درون اسلام، اصولا به اختلاف علمای اسلام از شیعه و سنی برمیگردد که راه حل آن بحث علمی است. اما وقتی این اختلافات به سطح جامعه برسد دیگر بحث علمی نیست بلکه به دعوا و نزاع میکشد. و این همان چیزی است که دشمن میپسندد. پس در سطح علما، میباید به طور کاملا علمی و به دور از بیاخلاقی و بیتقوایی و در کمال آزادی، اختلافات مورد بحث قرار گیرد. اما در سطح جامعه این اختلافات نباید بروز پیدا کند چرا که بیشتر از احساسات و تعصبات نشأت گرفته شده است.
وقتی صحبت از وحدت شیعه و سنی میشود و از ضرورت آن سخن به میان میآید دیر وحدت میان خود شیعیان از بدیهیات به نظر میرسد.
برخی خیال میکند که هرکه مخالف آنها فکر کند مخالف اسلام فکر کرده و باید از او تبری جست!
اسلام دینی است واحد با خدایی واحد، پیامبری واحد و کتابی واحد. اما مسلمانان انواع اقسام دارند. گروهی شیعه هستند و گروهی اهل تسنن که هر کدامشان برای خودشان 72 ملتند. برخی تندرو، برخی کندرو، برخی علیدوست، برخی علیپرست، برخی دشمن علی و....
قطعا حرف حق و راه حق یگانه است و نمیتوان گفت که همه این فرقهها بر صراط مستقیمند (پلورالیزم) و یا گفت هیچ حرف حقی وجود ندارد (نهلیلیسم). اما جدای از اینکه راه صحیح کدام است باید این سوال را پرسید که منطق وحدت میان مسلمین با وجود این همه اختلاف و شکاف فکری چه معنایی میدهد؟ آیا منظور آن است که همه یک طور بیاندیشند و یک شکل عمل کنند؟