دیگر سوار پژو نخواهم شد! بوی خون میدهد آخر...
- جمعه, ۹ مرداد ۱۳۹۴، ۰۳:۲۰ ب.ظ
آن روز که ادوارد شواردنادزه، وزیر وقت امور خارجه اتحاد جماهیر شوروی به تهران آمد تا جواب نامه امام به گورباچف را بدهد، فکر نمیکرد با چنین استقبال سردی روبهرو شود. یک اطاق محقر، یک صندلی ناراحت، پذیرایی با یک استکان چای، مدتی انتظار، ورود امام با لباس غیررسمی و خیلی چیزهای دیگر او را مبهوت کرده بود. آخر او نماینده یک ابر قدرت بود، چطور میتوانستند او را تحویل نگیرند؟ هیچ کس از دیدنش ذوق نکرد، هیچ کس با آمدنش نگفت دروازههای جهان به روی ما گشوده شد، هیچ کس فرش قرمزی پهن نکرد...
خودش میگفت: «برای من تعجبآور بود چرا که من از طرف گورباچف و شوروی آمده بودم نه از طرف گرجستان. جلسه هم کاملاً ساکت بود، من بودم و چند نفر از همراهان (وزیر خارجه ایران، مترجم و یک چند نفر دیگر). تصورات و جریانهای تاریخی همین طور از ذهن من میگذشت تا اینکه بعد از یک ربع ساعت دیدم فرزند امام آمدند و با ادب و متانت و خوشرویی گفتند: امام دارند میآیند...خلاصه با یک حالتی ایشان از این جلسه بلند شدند و پس از آن من یک احساس نارضایتی کردم. احساس کردم که خیلی تحویل گرفته نشدم.»
امام به ما نشان داد با نماینده یک کشور مستکبر چطور باید برخورد کرد. تحقیر نکنیم، تحویل نگیریم. این در حالی بود که شواردنادزه هیچگاه خون آلوده وارد کشور ما نکرد و یا در شرایط بد اقتصادی تحریممان ننمود و یا به گروهکهای تروریستی مانند منافقین پناه نداده بود و یا ... .
حالا وزیر خارجه کشور مستکبر دیگری به نام فابیوس، به ایران آمده، پستتر و خائنتر. خونآشام پاریسی که خون آلوده به ایدز همجنسبازان کشورش را به بیماران هموفیلی ما تزریق کرده، آمده تا راه قرارداد شرکت پژو را باز کند. همان پژویی که خون ملت ما را با آن مکیدهاند. وای که چقدر بوی خون میدهد این پژو؟ دیگر سوارش نخواهم شد!
از تاریخ باید عبرت گرفت. به قول شاعر: باید که بعد از این همه دشنام و درد و داغ، از کدخدای دهکده بیزار بگذریم!؟
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.